یعنی عبارت «روی در امان سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد» با حروف بزرگ و مشکی در آسمان چاپ شده بود. سپس صدا سریعتر و سریعتر شد و به نظر میرسید که او باید سالن زیبایی زنانه ده ونک آن دمپر را مانند یک اپراتور تلگراف که کلیدش را حرکت میدهد.
گزارش دروغ سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد»، «روی بلیکلی در امان سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد»، «روی در امان سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد»، «بلیکلی زنده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد». او سالن زیبایی زنانه ولیعصر این را به روشهای مختلفی بیان کرد.
یک بار آرتی در حالی که سرفه میکرد و داشت خفه میشد، بالا آمد و چند ثانیهای نگاه کرد تا ببیند آیا باد دود را به همان سرعتی که تابلوها نصب میشدند، میبرد یا نه، چون این مهم بود. گفت: «شانس آوردیم که این باد میوزد.» و بعد با عجله دوباره پایین رفت. خیلی زود توانستیم چند نورافکن را از دور ببینیم و حدس میزنم روی کشتیها بودند. اما نورافکن ما متفاوت بود و به بریجبورو نزدیکتر بود و مردم مطمئناً آن را میدیدند، فقط شاید آن را نمیفهمیدند و همین باعث نگرانی من میشد. من در خواندن سیگنالهای دودی خوب هستم، هرچند که هیچوقت زیاد ارسال نکردهام و هیچوقت لازم نیست وقتی کد را میخوانم، کتابچه راهنما را داشته باشم ، این یک چیز دیگر سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید سالن زیبایی زنانه ولیعصر تهران عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. و من زیاد به همه صحبتها و فریادها توجه نمیکردم.
فقط چشمانم را به آسمان دوخته بودم و آن ستون دودی طولانی را تماشا میکردم. از هر نورافکنی که تا به حال دیدهاید، بهتر بود . مدام میگفت: «روی زنده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد» – «روی زنده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد» و گاهی اوقات میگفت: «نگران نباش». نمیفهمیدم چطور سالن زیبایی زنانه در خیابان ولیعصر کسی میتواند.
یک نورافکن را مدیریت کند و آنقدر سریع آن را بفرستد و فاصلهاش را حفظ کند. آخرین کلمه قبل از اینکه متوقف شود، «امن سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد» بود ، یا قرار بود همین باشد، فقط فلش کوتاه «ای» نیامد. وقتی دیگر کسی نبود، همه شروع به فریاد زدن کردند و من صدای پی وی را از طبقه پایین شنیدم که فریاد زد.
«نمیخواهید اسم قایق را بنویسید؟» شنیدم یکی از رفقا گفت: «میخواهید آسمان را بشکافد؟» و همه خندیدند. اما یادم آمد که چطور آخرین صدای E نیامد و با تمام توانم از نردبان پایین رفتم. از قسمت باریک ایوان به سمت پنجره دویدم و صدا زدم، اما کسی جواب نداد. دود غلیظی بیرون میآمد. گفتم: «ویگ، اونجایی؟ حالت خوبه؟ آرتی، کجایی؟» مجبور شدم به خاطر دود صورتم را برگردانم. شال گردن پیشاهنگیام را برداشتم و آن را روی دهانم بستم، طوری که گوشهایم را هم پوشاند. بعد به داخل و پایین نگاه کردم، چون میدانستم سالن زیبایی زنانه در سعادت آباد دود نزدیک کف اتاق آنقدر غلیظ نخواهد بود.
و ویگ وایگاند را دیدم که درست زیر لوله بخاری افتاده بود و دستش را دراز کرده بود و دمپر را گرفته بود، و دستش کاملاً سفید شده بود و چشمانش کاملاً باز و خیره شده بود. بعد با تمام وجودم فریاد زدم. «دکتر! بیا پایین – عجله کن! دکتر کارسون را بفرست پایین، ویگ وایگاند مرده – خفه شده.» فصل دهم کلاغها دکتر کارسون یه کلاغه و دیدهبان کمکهای اولیهمونه. همیشه یه چیزهایی همراهشه، چون قانون ما همینه. اما میتونی شرط ببندی که منتظرش نموندم.
و برام مهم نبود که کشته بشم یا نه، برام مهم نبود، اگه ویگ ویگاند هم کشته میشد. بنابراین مستقیماً از پنجره پریدم بیرون و دود وارد چشمانم شد و گوشهایم را به صدا درآورد، اما اهمیتی ندادم. میتوانستم طعم غلیظ آن را هم حس کنم، اما اهمیتی ندادم. این دودی بود که باید کاری را که ویگلی وایگاند به او گفته بود انجام میداد، و او با آن تمام آسمان را خط خطی میکرد، این کاری بود که او انجام داد، و حالا دود برگشته بود و او را کشته بود. میدانستم که تا فاصلهی شش یا هفت اینچی از کف زمین، دود زیادی وجود ندارد و میدانستم که او حتماً وقتی تقریباً بیهوش بوده، دراز کشیده و آن دمپر را فعال کرده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. و آن افرادی که آنجا بودند، تمام مدت، وقتی او آنطور آنجا دراز کشیده بود، میخندیدند و هورا میکشیدند. آرتی را هیچ جا ندیدم و هیچ صدایی هم نمیآمد.
دراز کشیدم و سینه خیز به سمت ویگ رفتم و مطمئنم که سریع کار کردم. دستهایش را با شال گردن پیشاهنگیام – شال گردن سیلور فاکس بود – به هم بستم و شال را دور گردنم انداختم. گفتم «کلاه گیس»، اما او حرفی نزد و پاها و گردنش شل و ول بود، و این کمی من را ترساند. بعد به سمت پنجره خزیدم، چون در را نمیدیدم و او را دنبال خودم میکشیدم. بعد کاری کردم که هرگز فکر نمیکردم بتوانم انجام دهم، اما شاید متوجه شده باشی که وقتی مجبور باشی میتوانی تقریباً هر کاری را انجام دهی. فقط بلند شدم، بعد دوباره افتادم، سرفه میکردم و خفگی میکردم، و گوشهایم مدام وزوز میکرد.
اما اهمیتی ندادم، دوباره بلند شدم در حالی که او به من آویزان بود، و لبه پنجره را گرفتم و او را تا نیمه از آن روی خودم کشیدم و سرش بیرون بود، و بعد تلو تلو خوردم و سعی کردم چیزی را بگیرم و چشمانم میسوزاند و، اوه، نمیدانم، ناگهان سرم به جایی خورد و دیگر چیزی نفهمیدم. آقای السورث میگوید که دکتر باید بقیهی این فصل را بنویسد، اما او این کار را نمیکند، و این درست مثل اوست. چیزی که بعد از آن به ذهنم رسید این بود که روی پایینترین پله نشسته بودم و کانی بنت سرم را در آغوش گرفته بود.
گزارش دروغ سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد»، «روی بلیکلی در امان سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد»، «روی در امان سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد»، «بلیکلی زنده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد». او سالن زیبایی زنانه ولیعصر این را به روشهای مختلفی بیان کرد.
یک بار آرتی در حالی که سرفه میکرد و داشت خفه میشد، بالا آمد و چند ثانیهای نگاه کرد تا ببیند آیا باد دود را به همان سرعتی که تابلوها نصب میشدند، میبرد یا نه، چون این مهم بود. گفت: «شانس آوردیم که این باد میوزد.» و بعد با عجله دوباره پایین رفت. خیلی زود توانستیم چند نورافکن را از دور ببینیم و حدس میزنم روی کشتیها بودند. اما نورافکن ما متفاوت بود و به بریجبورو نزدیکتر بود و مردم مطمئناً آن را میدیدند، فقط شاید آن را نمیفهمیدند و همین باعث نگرانی من میشد. من در خواندن سیگنالهای دودی خوب هستم، هرچند که هیچوقت زیاد ارسال نکردهام و هیچوقت لازم نیست وقتی کد را میخوانم، کتابچه راهنما را داشته باشم ، این یک چیز دیگر سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید سالن زیبایی زنانه ولیعصر تهران عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. و من زیاد به همه صحبتها و فریادها توجه نمیکردم.
فقط چشمانم را به آسمان دوخته بودم و آن ستون دودی طولانی را تماشا میکردم. از هر نورافکنی که تا به حال دیدهاید، بهتر بود . مدام میگفت: «روی زنده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد» – «روی زنده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد» و گاهی اوقات میگفت: «نگران نباش». نمیفهمیدم چطور سالن زیبایی زنانه در خیابان ولیعصر کسی میتواند.
یک نورافکن را مدیریت کند و آنقدر سریع آن را بفرستد و فاصلهاش را حفظ کند. آخرین کلمه قبل از اینکه متوقف شود، «امن سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد» بود ، یا قرار بود همین باشد، فقط فلش کوتاه «ای» نیامد. وقتی دیگر کسی نبود، همه شروع به فریاد زدن کردند و من صدای پی وی را از طبقه پایین شنیدم که فریاد زد.
«نمیخواهید اسم قایق را بنویسید؟» شنیدم یکی از رفقا گفت: «میخواهید آسمان را بشکافد؟» و همه خندیدند. اما یادم آمد که چطور آخرین صدای E نیامد و با تمام توانم از نردبان پایین رفتم. از قسمت باریک ایوان به سمت پنجره دویدم و صدا زدم، اما کسی جواب نداد. دود غلیظی بیرون میآمد. گفتم: «ویگ، اونجایی؟ حالت خوبه؟ آرتی، کجایی؟» مجبور شدم به خاطر دود صورتم را برگردانم. شال گردن پیشاهنگیام را برداشتم و آن را روی دهانم بستم، طوری که گوشهایم را هم پوشاند. بعد به داخل و پایین نگاه کردم، چون میدانستم سالن زیبایی زنانه در سعادت آباد دود نزدیک کف اتاق آنقدر غلیظ نخواهد بود.
و ویگ وایگاند را دیدم که درست زیر لوله بخاری افتاده بود و دستش را دراز کرده بود و دمپر را گرفته بود، و دستش کاملاً سفید شده بود و چشمانش کاملاً باز و خیره شده بود. بعد با تمام وجودم فریاد زدم. «دکتر! بیا پایین – عجله کن! دکتر کارسون را بفرست پایین، ویگ وایگاند مرده – خفه شده.» فصل دهم کلاغها دکتر کارسون یه کلاغه و دیدهبان کمکهای اولیهمونه. همیشه یه چیزهایی همراهشه، چون قانون ما همینه. اما میتونی شرط ببندی که منتظرش نموندم.
و برام مهم نبود که کشته بشم یا نه، برام مهم نبود، اگه ویگ ویگاند هم کشته میشد. بنابراین مستقیماً از پنجره پریدم بیرون و دود وارد چشمانم شد و گوشهایم را به صدا درآورد، اما اهمیتی ندادم. میتوانستم طعم غلیظ آن را هم حس کنم، اما اهمیتی ندادم. این دودی بود که باید کاری را که ویگلی وایگاند به او گفته بود انجام میداد، و او با آن تمام آسمان را خط خطی میکرد، این کاری بود که او انجام داد، و حالا دود برگشته بود و او را کشته بود. میدانستم که تا فاصلهی شش یا هفت اینچی از کف زمین، دود زیادی وجود ندارد و میدانستم که او حتماً وقتی تقریباً بیهوش بوده، دراز کشیده و آن دمپر را فعال کرده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. و آن افرادی که آنجا بودند، تمام مدت، وقتی او آنطور آنجا دراز کشیده بود، میخندیدند و هورا میکشیدند. آرتی را هیچ جا ندیدم و هیچ صدایی هم نمیآمد.
دراز کشیدم و سینه خیز به سمت ویگ رفتم و مطمئنم که سریع کار کردم. دستهایش را با شال گردن پیشاهنگیام – شال گردن سیلور فاکس بود – به هم بستم و شال را دور گردنم انداختم. گفتم «کلاه گیس»، اما او حرفی نزد و پاها و گردنش شل و ول بود، و این کمی من را ترساند. بعد به سمت پنجره خزیدم، چون در را نمیدیدم و او را دنبال خودم میکشیدم. بعد کاری کردم که هرگز فکر نمیکردم بتوانم انجام دهم، اما شاید متوجه شده باشی که وقتی مجبور باشی میتوانی تقریباً هر کاری را انجام دهی. فقط بلند شدم، بعد دوباره افتادم، سرفه میکردم و خفگی میکردم، و گوشهایم مدام وزوز میکرد.
اما اهمیتی ندادم، دوباره بلند شدم در حالی که او به من آویزان بود، و لبه پنجره را گرفتم و او را تا نیمه از آن روی خودم کشیدم و سرش بیرون بود، و بعد تلو تلو خوردم و سعی کردم چیزی را بگیرم و چشمانم میسوزاند و، اوه، نمیدانم، ناگهان سرم به جایی خورد و دیگر چیزی نفهمیدم. آقای السورث میگوید که دکتر باید بقیهی این فصل را بنویسد، اما او این کار را نمیکند، و این درست مثل اوست. چیزی که بعد از آن به ذهنم رسید این بود که روی پایینترین پله نشسته بودم و کانی بنت سرم را در آغوش گرفته بود.
- پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۰۴ ۱۲:۰۸
- ۴ بازديد
- ۰ نظر