من را در شبكه هاي اجتماعي دنبال كنيد

شهرت این کلان‌شهر کنار دریاچه به بریج‌بوروِ خروشان نفوذ نکرده بود. حداقل به ذهن خروشان اسکات هریس نفوذ نکرده بود. او سعی کرد وست کچم را روی نقشه نیوجرسی در جغرافیای مدرسه‌اش به یاد بیاورد. اما آشکارا وست کچم، جغرافیا را تحقیر کرده بود. یا شاید هم جغرافیا، وست کچم را تحقیر کرده بود. پی وی، مردد از اینکه چه کار کند، چند لحظه‌ای در میان انبوهی از الوارهای سوخته، میزهای خراب و افتاده، و تخته سیاه‌های شکسته، که همه بی‌هدف روی هم تلنبار شده بودند، درنگ کرد. با خودش گفت: «شرط می‌بندم آدم‌هایی که اینجا زندگی می‌کنند خوشحالند. این به آن معنا نیست که مجبورند به آتش اعتقاد داشته باشند، مگر آتش اردوگاه، اما تعرفه و قیمت سالن آرایشگاه زنانه شیک به هر حال بعد از اینکه همه چیز تمام شد.

حق دارند خوشحال باشند.» به نظر می‌رسید وضعیت مدرسه نوعی مصالحه بین ادعاهای مربوط به دریاچه و ادعاهای مربوط به شهر بوده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . نه خیلی از شهر دور بود و نه خیلی از دریاچه. شاید طوری ساخته شده بود که در دیدرس دریاچه باشد تا دانش‌آموزان وست کچم بتوانند هنگام درس خواندن آن را ببینند. نوعی شکنجه تدریجی. پی وی هرگز واقعیت‌های آشنای زندگی مدرسه را که این چنین تحقیر شده و با بی‌نظمی شرم‌آوری در زیر پاهایش افتاده بودند، ندیده بود. این تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه در تهرانپارس به او احساس پیروزی می‌داد و برایش جذاب بود.

کتاب‌های بوی نمناک، تاریخ، حساب، جبر و دستور زبان، اینجا و آنجا در میان خرابه‌ها بودند. او می‌توانست با پاشنه‌های شجاعانه‌اش روی آنها پا بگذارد. یک دفترچه بزرگ حضور و غیاب (آه، چقدر خوب آن را حتی در تاریکی می‌شناخت) سوخته و خیس نزدیک پیانوی سالن اجتماعات افتاده بود. تپه‌های زباله همیشه برای پی وی جذاب بودند و برخی از نادرترین گنجینه‌های او را به او داده بودند. اما مدرسه‌ای که تمام مزخرفات انضباطی‌اش به یک تلی از زباله تبدیل شده بود! او حتی در این ساعت دیروقت و در این کشور عجیب، نمی‌توانست از آن جدا تعرفه و قیمت سالن زیبایی آرایشگاه زنانه شود. اما عامل دیگری باعث تردید او شد. چه باید می‌کرد؟ حالا دیگر تقریباً هیچ نوری در شهر نبود.

او یک پیشاهنگ بود و نمی‌توانست با روش معمول رفتن به خانه کسی و درخوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد سرپناه کنار بیاید. آموزش‌های پیشاهنگی‌اش به او اتکا به نفس و تدبیر آموخته بود و حالا فرصتی بود تا آنها را به کار گیرد، به خانه برود و بدون کمک کسی راهش را پیدا کند. جاده خلوت بیشتر از خانه‌های تاریک او را به خود فرا می‌خواند. اما در مورد ماشین چطور؟ ماشین دزدیده شده آقای بارتلت؟ آیا این روش یک پیشاهنگ سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که به خانه برود و در مورد آن تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه در طرشت صحبت کند؟

او با ماشین آمده بود، مشیت الهی او را نگهبان ماشین کرده بود، و او دوباره آن را برمی‌گرداند و می‌گفت (یا کلماتی به این مضمون) “این ماشین سوپر شش هانکاجانک شمسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، آقای بارتلت؛ آنها سعی کردند آن را بدزدند اما من آنها را خنثی کردم ! من به شکل یک ردای بوفالویی درآمده بودم.” تنها یک مشکل در مسیر این حرکت قهرمانانه وجود داشت و آن این بود که او نمی‌توانست ماشین را براند. او دیگر هرگز به یکی از آن چیزهای نیکلی ترسناک روی صفحه کیلومترشمار دست نمی‌زد. بنابراین، با آرزوی اینکه بتواند به تنهایی و با مهارت و منابع واقعی پیشاهنگی از پس این وضعیت هولناک برآید، در میان ویرانه‌های آن امپراتوری ستمگر و سقوط تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه طرشت کرده قدم زد و سعی کرد نقشه‌ای بکشد.

ناگهان صدایی از نزدیکی خود شنید. در تاریکی مکث کرد، پاشنه‌ی کفشش را روی یک کتاب املای مچاله شده و بی‌دفاع گذاشته بود. بدین ترتیب، در حالی که پیروزی و اضطراب در هم آمیخته بود، قلبش تند می‌زد و تمام اعصابش به هم ریخته بود. «کی… کی اونجسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ؟» گفت.
من حدود یک دقیقه دیگر آنجا هستم. اگر در رختخواب‌هایتان نباشید، آنقدر نمره منفی می‌گیرید که شما را در باتلاق فرو می‌برد. آن پنج نفر با ناراحتی از نردبان پایین آمدند و در تاریکی پایین ناپدید شدند. کلیف دید که ستوان طوری تکان می‌خورد که انگار از خنده‌ی فروخورده‌اش می‌لرزید. مشخص بود که او از این موقعیت به‌شدت لذت می‌برد. لحظه‌ای بعد، رویش را برگرداند و به پستش روی عرشه‌ی یک‌چهارم برگشت و کلیف را گذاشت تا با عجله به پایین برود. دوستانش منتظرش بودند. ترولی بی‌صدا فانوس را بالا نگه داشت تا پرتوهای آن به صورت کرین بتابد. کلیف نگاهی انداخت، سپس با خوشحالی دو برابر شد. «ببخشید! این بدترین قیافه‌ی یه فیزیوتریه که تا حالا دیدم.» نفس زنان گفت. «ها! ها! ها! مامان خودش هم نمی‌شناختش. اون یه تابلوئه.» صداهای نامفهومی از پشت دهان‌بند کرین می‌آمد. او عصبانی تعرفه و قیمت سالن زیبایی در خیابان فرشته بود و با خشمی ناتوان‌کننده تقلا می‌کرد.

اما این فقط به شادی گروه عوام می‌افزود. پرستار بچه و تاگلز کارشان را به خوبی انجام داده بودند. کرین[صفحه ۳۲]صورتش با رگه‌های بزرگ قرمز رنگ شده بود، با لکه‌های سبزِ برجسته‌کاری‌شده‌ی هنرمندانه‌ای. از چانه‌اش دسته‌ای از سبیل‌های زرد بلوطی آویزان بود که انتهایشان به طرز چشمگیری تا پایین سینه‌اش امتداد یافته بود. به عنوان آخرین نکته، فرهای کوچک و زیرکانه‌ای از همان جنس، موهایش را زینت می‌دادند. و در مجموع، او منظره‌ای بود که نپتون را به گریه انداخت. کلیف در میان خنده‌هایش گفت: «بست‌هایش را بررسی کنید و مطمئن شوید که محکم هستند. باید او را از طریق عرشه توپ‌ها و سکان به عرشه یک‌چهارم ببریم. و نباید لگد بزند.» تاگلز ادامه داد: «این کار نسبتاً خطرناک سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» جوان ژاپنی با بی‌پروایی لبخند زد و گفت: «این که یخ نمی‌شکند. من تعرفه و قیمت سالن زیبایی ستارخان به کابین کاپیتان می‌روم تا این جور تفریحات را ببینم.

خیلی وقت سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که از جلوی چشمم دور مانده. هورا!» کلیف ادامه داد: «پرستار بچه، چند تا خورش‌پز و سه یا چهار رشته فنجان حلبی جمع کن. و مواظب باش با برداشتن آنها عرشه را بیدار نکنی. از میان صندوق‌های غذا به جلو برو. بیا، آقای کرین، رئیس امور مالی آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده. تو قرار سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد برجسته‌ترین نقش زندگی پرماجرایت را بازی کنی.» [صفحه ۳۳] جوی با لحنی گرفته اضافه کرد: «و باشد که خورش‌پزها به تعرفه و قیمت ارایشگاه زنانه در جمالزاده شمالی سرت رحم کنند.» کرین، که هنوز ناامیدانه برای فرار تلاش می‌کرد.

دوباره با طنابی بسته شد، سپس چهار نفر او را از نردبان‌ها بالا بردند و به عرشه توپ‌ها رساندند. این بخش از مونونگاهلا توسط خدمه‌ی رسمی که در کشتی به دانشجویان افسری کمک می‌کردند، اشغال شده بود. از هیچ چیز نباید از آنها ترسید، زیرا آنها هیچ تمایلی به دخالت در شوخی‌های دانشجویان افسری نداشتند. گروه چهار نفره با احتیاط و بدون سر و صدای زیاد، قربانی را به سمت دری که به سمت سکان یا محل اقامت افسران جزء منتهی می‌شد، بردند. آپارتمان بزرگی بود که شامل چندین تخت خواب و فضایی برای تختخواب‌های آویز بود. در مرکز، نردبانی قرار داشت که به عرشه‌ی یک‌چهارم منتهی می‌شد، و عوامِ جسور قصد داشتند از همین نردبان بالا بروند و کرین را بگیرند. پرستار بچه، مسلح به ماهیتابه و فنجان، دم در با او روبرو شد. قوطی‌ها به قسمت‌های مختلف بدن کرین بسته شده و محکم نگه داشته شده بودند تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه در خیابان جردن تا از ایجاد صدای ناخوشایند جلوگیری شود.

کلیف با زمزمه‌ای آرام توضیح داد: «ما او را از نردبان بالا می‌بریم و روی پله بالایی می‌گذاریم.» «سپس در حالی که[صفحه ۳۴]شما رفقا دارید از سر راه کنار می‌روید، طناب‌ها را می‌برم و یک هلش می‌دهم روی آب. «و او وسط آن همه قوطی حلبی بی‌هوش می‌افتد.» «به جینکس قسم! این بزرگترین تفریحی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که در طول یک سال یکشنبه‌ها داشته‌ام.» ننی پوزخندی زد. تاگلز شکایت کرد: «اما ما شاهد خوشی نخواهیم بود.» کلیف با خنده گفت: «اوه، اگر می‌خواهی تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه مرزداران منتظر بمانی و نمایش را تماشا کنی، حتماً این کار را بکن.

افسر عرشه خوشحال می‌شود که با یک جعبه از تو پذیرایی کند.» جوی اضافه کرد: «بله، جعبه‌ای بین دو عرشه، که زمانی «بریگ» یا زندان کشتی نامیده می‌شد.» تاگلز با پوزخندی اعتراف کرد: «فکر کنم بد نباشد تماشاگر باشم. قیمت خیلی بالسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» پنج پسر بارشان را از لای در به سمت نردبان حمل کردند. سکان کشتی به جز یک چراغ پشت تخت‌های متحرک، روشن نبود. نفس‌های سنگین و خرناس‌های گاه به گاه نشان می‌داد که از افسران جزء انتظاری نمی‌رود.
یک دلال سنگ‌های قیمتی اگر در یک منطقه‌ی مسکونی مغازه‌اش را باز کند، احمقانه خواهد بود، و به همان اندازه کوته‌بینانه خواهد بود که در مورد جواهراتش در روزنامه‌ای که عمدتاً در آنجا توزیع می‌شود، صحبت کند. از ده هزار مرد و زنی که ممکن سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد حرف‌های او را ببینند ، ده نفرشان تعرفه و قیمت سالن زیبایی سعادت آباد نمی‌توانند کالاهای او را بخرند.

این ده هزار خواننده، توده‌ای بدون قدرت بدنی خواهند بود. او می‌توانست آنها را به تجارت با خود ترغیب کند، اما درآمدشان اجازه نمی‌داد که مشتری او شوند . یکی از بزرگترین اشتباهات در تبلیغات این سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که قلاب‌هایتان را جایی بیندازید که ماهی‌ها نتوانند طعمه‌تان را بگیرند . همانطور که می‌بینید، تیراژ موضوع بسیار جالبی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، اما افراد بسیار کمی در مورد آن می‌دانند. اگر بدانید که این ناآگاهی اغلب به تعرفه و قیمت سالن زیبایی در سعادت آباد دفاتر تجاری روزنامه‌ها نیز سرایت می‌کند، تعجب خواهید کرد.

من ناشرانی را می‌شناسم که دائماً اشتباه می‌کنند. ۱۰۷–۱۰۸طبقه خوانندگان آنها را دیده‌ام و صدها نفر از آنها را دیده‌ام که در مورد ارقام تیراژ آنها ایده‌های بسیار جالبی داشته‌اند. اگرچه من آنقدر سخت‌گیر نیستم که آنها را به چیزی بیش از اشتباه متهم کنم ، با این وجود تمایل آنها به آلوده کردن دیگران با این اطلاعات نادرست ، عضویت در انجمن میسوری و « نشان داده شدن » را برای شما بسیار توصیه می‌کند . فقط به آمار تیراژ تکیه نکنید. شما ترفندهای ساخت آنها را نمی‌فهمید. از روزنامه‌ای که تبلیغات شما را منتشر می‌کند بخواهید فهرست تبلیغ‌کنندگانش را به شما نشان دهد. روزنامه‌ای که بیشترین تبلیغات را ماه به ماه و سال به سال چاپ می‌کند.

بفهمید که دسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ان شما قرار سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد کجا خوانده شود . برای کاشتن بذر تبلیغات در جایی که قرار نیست نتایج تعرفه و قیمت بهترین سالن زیبایی در تهران آن را برداشت کنید ، هزینه نکنید.

تولیدکننده صابونی که کالاهایش را از اوسکالوسا تا تیمبوکتو به فروش می‌رساند، اهمیتی نمی‌دهد که تیراژ روزنامه چقدر پراکنده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . هر کسی که درباره محصول او می‌خواند، به فروشگاه یا جایی که محصول در آن فروخته می‌شود نزدیک سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد – اما شما فقط تعرفه و قیمت سالن زیبایی در تهران یک فروشگاه دارید.

خرید تیراژ تبلیغاتی بسیار شبیه سفارش تعرفه و قیمت سالن آرایش خیابان فرشته دادن سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد یک سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد – اگر پیشخدمت برای شما یک ظرف دو برابر بزرگتر از ظرفیت دستگاه گوارشتان بیاورد.
این بانو، هنگام ورودش به انگلستان در سال ۱۶۷۵، بیشتر جذابیت‌هایی را که در جوانی او را برجسته کرده بود، دارا بود. به جذابیتی که این جذابیت‌ها به او می‌بخشیدند، علاقه‌ای ناشی از تاریخچه شخصی‌اش نیز اضافه می‌شد، تاریخچه‌ای که زمانی شاه چارلز در آن نقش داشت و سرنوشت متعاقباً صفحات عاشقانه زیادی به آن افزوده بود. هورتنسیا مانچینی، که بعدها دوشس مازارین نامیده شد، از نوادگان یک خانواده اشرافی رومی و خواهرزاده ژولیوس مازارین بزرگ، کاردینال کلیسا و نخست وزیر فرانسه بود. والدینش در حالی که او، خواهر و برادرش جوان بودند.

درگذشتند و تحت مراقبت والاحضرت او بزرگ شدند. طبق خاطرات دوشس، آرامش کاردینال باید بارها توسط افراد تحت امرش که به گفته او رفتارشان نه تقوا و نه شرافت را نشان می‌داد، به خطر افتاده باشد. شرکت تبلیغاتی پخش تراکت با توجه به این موضوع، او خواهرزاده‌هایش را تحت نظارت مستقیم مادام دو ونل قرار داد که به او دستور داده شده بود از نزدیک‌ترین مراقبت را از آنها داشته باشد. دتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنانی که دوشس نقل می‌کند نشان می‌دهد که وظیفه این خانم چگونه انجام می‌شد و در یک مورد چه نتایج غیرمنتظره‌ای به همراه داشت. وقتی دربار در سال ۱۶۵۸ از لیون بازدید کرد، خواهرزاده‌های کاردینال و معلم سرخانه‌شان در عمارتی جادار در یکی از میدان‌های عمومی اقامت داشتند.

هورتنسیا می‌نویسد: «پنجره‌های اتاق ما که به سمت بازار باز می‌شدند، به اندازه‌ای پایین بودند که یک نفر به راحتی می‌توانست وارد شود. مادام دو ونل آنقدر به تماشای ما عادت داشت که حتی در خواب هم بیدار می‌شد تا ببیند ما چه کار می‌کنیم. یک شب، وقتی خواهرم با دهان باز خوابیده بود، مادام دو ونل، طبق عادت همیشگی‌اش، در حالی که خوابیده بود، برای گشتن در تاریکی آمد و اتفاقاً انگشتش را آنقدر در دهانش فرو کرد که خواهرم، از خواب پرید و دندان‌هایش تقریباً در انگشتش به هم رسید. خودتان قضاوت کنید که هر دو از دیدن این وضعیت در حالی که کاملاً بیدار بودند، چقدر شگفت‌زده شدند. خواهرم به شدت نگران بود.

روز بعد این دتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنان برای پادشاه تعریف شد و درباریان با خنده به آن خندیدند.» در حالی که خواهرزاده‌های وزیر بزرگ هنوز بسیار جوان بودند، لویی چهاردهم عاشق دختر بزرگتر، ماریا، شد و ازدواج او با او تنها با تلاش‌های مشترک ملکه مادر و کاردینال ناکام ماند. کمی بعد، پیشنهادی برای ارتقای هورتنسیا شرکت تبلیغاتی پخش تراکت چسبان به مقام اسمی ملکه از طرف چارلز دوم ارائه شد که او را به عنوان عروس خود می‌خوتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن. اما از آنجایی که او در آن زمان تبعید شده، از پادشاهی خود تبعید شده بود و امید کمی برای به دست آوردن مجدد تاج و تخت خود داشت، این پیشنهاد توسط کاردینال مازارین به عنوان نالایق برای خواهرزاده مورد علاقه‌اش رد شد.

با این حال، والاحضرت مشتاق بود که او را در حال ازدواج ببیند، و بر این اساس در میان اشراف فرانسه به دنبال شوهری مناسب با شایستگی‌های او و هم‌تراز با شرایطش می‌گشت، چرا که او نه تنها زنی زیبا بود، بلکه به لطف و بخشش خود، ثروتمندترین وارث در مسیحیت نیز بود. اتفاقاً انتخاب کاردینال بر روی کسی قرار گرفت که عاشق هورتنسیا شده بود و با شور و شوق عاشقانه اعلام کرده بود که اگر فقط سعادت ازدواج با او را داشت، سه ماه بعد از مرگش اندوهگین نمی‌شد. این جوان اشراف‌زاده، آرماند شارل دو لا پورت، دوک دو میلریه، بود که تنها توصیه‌نامه برای تبدیل شدن به یکی از ثروتمندترین اشراف فرانسه را داشت. کاردینال به شرطی که او و وارثانش نام مازارین و نشان آن خاندان را به خود بگیرند.

موافقت کرد که او شوهر خواهرزاده‌اش شود. و در حالی که روزهای وزیر بزرگ به سرعت به پایان خود نزدیک می‌شد، مراسمی برگزار شد که هورتنسیا را که در آن زمان سیزده ساله بود، دوشس مازارین کرد. چند ماه بعد، کاردینال بزرگ درگذشت و مبلغ یک میلیون و ششصد و بیست و پنج هزار پوند تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنرلینگ برای او به جا گذاشت. افسوس که او در فقر درگذشت و جسدش به دلیل بدهی توقیف شد! هفته‌های اول زندگی زناشویی‌اش سپری شده بود که همسر جوان خود را در جفتی یافت که کاملاً با شخصیتش سازگار نبود. او زیبا، شوخ و سبکسر بود؛ او حسود، کسل‌کننده و ترشرو. ناسازگاری خلق و خوی آنها برای او به همان اندازه که برای او غیرقابل تحمل شده بود، آشکار می‌شد؛ و گویی برای انتقام از سرنوشتی که آنها را به شرکت تبلیغاتی تراکت پخش کن هم پیوند داده بود.

هیچ فرصتی را برای خنثی کردن خوتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنه‌های او از دست نمی‌داد و با این روش‌ها تلاش می‌کرد تا لطافت و نرمی او را با شکل گره‌خورده طبیعت ناخوشایند خود هماهنگ کند. با چنین هدفی، از هیچ فرصتی برای مهار لذت‌های او یا مخالفت با تمایلاتش غافل نمی‌شد. او پیوسته او را مجبور به ترک پاریس می‌کرد و حتی زمانی که شرایطش نیاز به تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنراحت و مراقبت داشت، او را مجبور می‌کرد در سفرهای طولانی و خسته‌کننده‌ای که در نتیجه مأموریت‌های دیپلماتیکش انجام می‌داد، همراهی‌اش کند.

اگر دو بار متوالی با یک مرد ملاقات می‌کرد، فوراً از خانه‌اش بیرون رانده می‌شد. اگر کالسکه‌اش را صدا می‌زد، کالسکه‌ران دستور می‌گرفت که اطاعت نکند. اگر دوشیزه‌ای را بیش از دیگری ترجیح می‌داد، فوراً آن دوشیزه مورد علاقه‌اش اخراج می‌شد، علاوه بر این، دوشس توسط جاسوسان احاطه شده بود، حرکاتش به دقت زیر نظر بود و همواره گزارش می‌شد. دوک نیز در مورد علت این رفتار شدید به همسر جوانش توضیحی نمی‌داد، بلکه روند یکنواخت چنین رفتاری را بدون وقفه یا تخفیف ادامه می‌داد. پس از چند سال نشان دادن این رفتارهای عجیب و غریب، ناگهان خود را با دین مرتبط کردند، زمانی که او به یک متعصب تبدیل شد.