من حدود یک دقیقه دیگر آنجا هستم. اگر در رختخوابهایتان نباشید، آنقدر نمره منفی میگیرید که شما را در باتلاق فرو میبرد. آن پنج نفر با ناراحتی از نردبان پایین آمدند و در تاریکی پایین ناپدید شدند. کلیف دید که ستوان طوری تکان میخورد که انگار از خندهی فروخوردهاش میلرزید. مشخص بود که او از این موقعیت بهشدت لذت میبرد. لحظهای بعد، رویش را برگرداند و به پستش روی عرشهی یکچهارم برگشت و کلیف را گذاشت تا با عجله به پایین برود. دوستانش منتظرش بودند. ترولی بیصدا فانوس را بالا نگه داشت تا پرتوهای آن به صورت کرین بتابد. کلیف نگاهی انداخت، سپس با خوشحالی دو برابر شد. «ببخشید! این بدترین قیافهی یه فیزیوتریه که تا حالا دیدم.» نفس زنان گفت. «ها! ها! ها! مامان خودش هم نمیشناختش. اون یه تابلوئه.» صداهای نامفهومی از پشت دهانبند کرین میآمد. او عصبانی تعرفه و قیمت سالن زیبایی در خیابان فرشته بود و با خشمی ناتوانکننده تقلا میکرد.
اما این فقط به شادی گروه عوام میافزود. پرستار بچه و تاگلز کارشان را به خوبی انجام داده بودند. کرین[صفحه ۳۲]صورتش با رگههای بزرگ قرمز رنگ شده بود، با لکههای سبزِ برجستهکاریشدهی هنرمندانهای. از چانهاش دستهای از سبیلهای زرد بلوطی آویزان بود که انتهایشان به طرز چشمگیری تا پایین سینهاش امتداد یافته بود. به عنوان آخرین نکته، فرهای کوچک و زیرکانهای از همان جنس، موهایش را زینت میدادند. و در مجموع، او منظرهای بود که نپتون را به گریه انداخت. کلیف در میان خندههایش گفت: «بستهایش را بررسی کنید و مطمئن شوید که محکم هستند. باید او را از طریق عرشه توپها و سکان به عرشه یکچهارم ببریم. و نباید لگد بزند.» تاگلز ادامه داد: «این کار نسبتاً خطرناک سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» جوان ژاپنی با بیپروایی لبخند زد و گفت: «این که یخ نمیشکند. من تعرفه و قیمت سالن زیبایی ستارخان به کابین کاپیتان میروم تا این جور تفریحات را ببینم.
خیلی وقت سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که از جلوی چشمم دور مانده. هورا!» کلیف ادامه داد: «پرستار بچه، چند تا خورشپز و سه یا چهار رشته فنجان حلبی جمع کن. و مواظب باش با برداشتن آنها عرشه را بیدار نکنی. از میان صندوقهای غذا به جلو برو. بیا، آقای کرین، رئیس امور مالی آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده. تو قرار سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد برجستهترین نقش زندگی پرماجرایت را بازی کنی.» [صفحه ۳۳] جوی با لحنی گرفته اضافه کرد: «و باشد که خورشپزها به تعرفه و قیمت ارایشگاه زنانه در جمالزاده شمالی سرت رحم کنند.» کرین، که هنوز ناامیدانه برای فرار تلاش میکرد.
دوباره با طنابی بسته شد، سپس چهار نفر او را از نردبانها بالا بردند و به عرشه توپها رساندند. این بخش از مونونگاهلا توسط خدمهی رسمی که در کشتی به دانشجویان افسری کمک میکردند، اشغال شده بود. از هیچ چیز نباید از آنها ترسید، زیرا آنها هیچ تمایلی به دخالت در شوخیهای دانشجویان افسری نداشتند. گروه چهار نفره با احتیاط و بدون سر و صدای زیاد، قربانی را به سمت دری که به سمت سکان یا محل اقامت افسران جزء منتهی میشد، بردند. آپارتمان بزرگی بود که شامل چندین تخت خواب و فضایی برای تختخوابهای آویز بود. در مرکز، نردبانی قرار داشت که به عرشهی یکچهارم منتهی میشد، و عوامِ جسور قصد داشتند از همین نردبان بالا بروند و کرین را بگیرند. پرستار بچه، مسلح به ماهیتابه و فنجان، دم در با او روبرو شد. قوطیها به قسمتهای مختلف بدن کرین بسته شده و محکم نگه داشته شده بودند تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه در خیابان جردن تا از ایجاد صدای ناخوشایند جلوگیری شود.
کلیف با زمزمهای آرام توضیح داد: «ما او را از نردبان بالا میبریم و روی پله بالایی میگذاریم.» «سپس در حالی که[صفحه ۳۴]شما رفقا دارید از سر راه کنار میروید، طنابها را میبرم و یک هلش میدهم روی آب. «و او وسط آن همه قوطی حلبی بیهوش میافتد.» «به جینکس قسم! این بزرگترین تفریحی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که در طول یک سال یکشنبهها داشتهام.» ننی پوزخندی زد. تاگلز شکایت کرد: «اما ما شاهد خوشی نخواهیم بود.» کلیف با خنده گفت: «اوه، اگر میخواهی تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه مرزداران منتظر بمانی و نمایش را تماشا کنی، حتماً این کار را بکن.
افسر عرشه خوشحال میشود که با یک جعبه از تو پذیرایی کند.» جوی اضافه کرد: «بله، جعبهای بین دو عرشه، که زمانی «بریگ» یا زندان کشتی نامیده میشد.» تاگلز با پوزخندی اعتراف کرد: «فکر کنم بد نباشد تماشاگر باشم. قیمت خیلی بالسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» پنج پسر بارشان را از لای در به سمت نردبان حمل کردند. سکان کشتی به جز یک چراغ پشت تختهای متحرک، روشن نبود. نفسهای سنگین و خرناسهای گاه به گاه نشان میداد که از افسران جزء انتظاری نمیرود.
اما این فقط به شادی گروه عوام میافزود. پرستار بچه و تاگلز کارشان را به خوبی انجام داده بودند. کرین[صفحه ۳۲]صورتش با رگههای بزرگ قرمز رنگ شده بود، با لکههای سبزِ برجستهکاریشدهی هنرمندانهای. از چانهاش دستهای از سبیلهای زرد بلوطی آویزان بود که انتهایشان به طرز چشمگیری تا پایین سینهاش امتداد یافته بود. به عنوان آخرین نکته، فرهای کوچک و زیرکانهای از همان جنس، موهایش را زینت میدادند. و در مجموع، او منظرهای بود که نپتون را به گریه انداخت. کلیف در میان خندههایش گفت: «بستهایش را بررسی کنید و مطمئن شوید که محکم هستند. باید او را از طریق عرشه توپها و سکان به عرشه یکچهارم ببریم. و نباید لگد بزند.» تاگلز ادامه داد: «این کار نسبتاً خطرناک سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» جوان ژاپنی با بیپروایی لبخند زد و گفت: «این که یخ نمیشکند. من تعرفه و قیمت سالن زیبایی ستارخان به کابین کاپیتان میروم تا این جور تفریحات را ببینم.
خیلی وقت سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که از جلوی چشمم دور مانده. هورا!» کلیف ادامه داد: «پرستار بچه، چند تا خورشپز و سه یا چهار رشته فنجان حلبی جمع کن. و مواظب باش با برداشتن آنها عرشه را بیدار نکنی. از میان صندوقهای غذا به جلو برو. بیا، آقای کرین، رئیس امور مالی آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده. تو قرار سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد برجستهترین نقش زندگی پرماجرایت را بازی کنی.» [صفحه ۳۳] جوی با لحنی گرفته اضافه کرد: «و باشد که خورشپزها به تعرفه و قیمت ارایشگاه زنانه در جمالزاده شمالی سرت رحم کنند.» کرین، که هنوز ناامیدانه برای فرار تلاش میکرد.
دوباره با طنابی بسته شد، سپس چهار نفر او را از نردبانها بالا بردند و به عرشه توپها رساندند. این بخش از مونونگاهلا توسط خدمهی رسمی که در کشتی به دانشجویان افسری کمک میکردند، اشغال شده بود. از هیچ چیز نباید از آنها ترسید، زیرا آنها هیچ تمایلی به دخالت در شوخیهای دانشجویان افسری نداشتند. گروه چهار نفره با احتیاط و بدون سر و صدای زیاد، قربانی را به سمت دری که به سمت سکان یا محل اقامت افسران جزء منتهی میشد، بردند. آپارتمان بزرگی بود که شامل چندین تخت خواب و فضایی برای تختخوابهای آویز بود. در مرکز، نردبانی قرار داشت که به عرشهی یکچهارم منتهی میشد، و عوامِ جسور قصد داشتند از همین نردبان بالا بروند و کرین را بگیرند. پرستار بچه، مسلح به ماهیتابه و فنجان، دم در با او روبرو شد. قوطیها به قسمتهای مختلف بدن کرین بسته شده و محکم نگه داشته شده بودند تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه در خیابان جردن تا از ایجاد صدای ناخوشایند جلوگیری شود.
کلیف با زمزمهای آرام توضیح داد: «ما او را از نردبان بالا میبریم و روی پله بالایی میگذاریم.» «سپس در حالی که[صفحه ۳۴]شما رفقا دارید از سر راه کنار میروید، طنابها را میبرم و یک هلش میدهم روی آب. «و او وسط آن همه قوطی حلبی بیهوش میافتد.» «به جینکس قسم! این بزرگترین تفریحی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که در طول یک سال یکشنبهها داشتهام.» ننی پوزخندی زد. تاگلز شکایت کرد: «اما ما شاهد خوشی نخواهیم بود.» کلیف با خنده گفت: «اوه، اگر میخواهی تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه مرزداران منتظر بمانی و نمایش را تماشا کنی، حتماً این کار را بکن.
افسر عرشه خوشحال میشود که با یک جعبه از تو پذیرایی کند.» جوی اضافه کرد: «بله، جعبهای بین دو عرشه، که زمانی «بریگ» یا زندان کشتی نامیده میشد.» تاگلز با پوزخندی اعتراف کرد: «فکر کنم بد نباشد تماشاگر باشم. قیمت خیلی بالسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» پنج پسر بارشان را از لای در به سمت نردبان حمل کردند. سکان کشتی به جز یک چراغ پشت تختهای متحرک، روشن نبود. نفسهای سنگین و خرناسهای گاه به گاه نشان میداد که از افسران جزء انتظاری نمیرود.
- پنجشنبه ۲۷ شهریور ۰۴ ۱۰:۵۵
- ۱ بازديد
- ۰ نظر