من را در شبكه هاي اجتماعي دنبال كنيد

هیچ روحی جز خیره شدن به آن سه احمق کاری نکرد. به نظر می رسید که آنها کمترین مریضی را نداشته باشند. همه از آنها کاملا در عنصر خود به نظر می رسید. لباس آنها مطمئناً بی عیب و نقص بود. در یک مونوکل شیک و زیبا درخشنده بود. و به نظر نمی رسید که آنها متوجه خیره های عمداً بی ادبانه ای که از دانش آموزان می آمد. آن‌ها می‌دانستند چه باید طلسم حرف فرزند بکنند، و این کار را کردند، در حالی که تمام اتاق تماشا می‌کردند و نفس نفس می‌زدند. گریس فولر، دختر خوشگل وست پوینت، در گوشه ای از اتاق نشسته بود، چشم اندازی عالی از زیبایی وصف ناپذیر. حدود او نیم دوجین کادت بودند. پدر پیر خشن او در همان نزدیکی نشسته بود و خانم فولر در کنارش بود. و آن گروه های احمق به سمت آن گروه می رفتند!

بچه های یک ساله از وحشت نفس نفس می زدند، لب هایشان را از ناراحتی گاز می گرفتند. زیرا قاضی فولر از جای خود برخدعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم و از مارک مالوری صمیمانه دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمقبال کرد. همسرش هم همین کار را کرد. هر سه نشستند و شروع به صحبت با آنها و گریس کردند که در آن کادت های آن مهمانی با وحشت و حیرت رفتند. خوب، دیگر خیره ماندن فایده ای نداشت، زیرا سه گروه در پشت آن سنگر امن بودند. و مضطرب و تشدید شده، کادت ها راه خود را رفتند و شروع به رقصیدن کردند. با این حال، آنها چشم خود را به سه نفر نگاه داشتند. آنها خانم فولر را دیدند که طلسم عزیز شدن نزد شخصی ناگهان بلند شد و از اتاق عبور کرد و چانسی و دیویی در کنار او بودند.

و سپس او باید چه کار کند جز اینکه آنها را به دو دختر معرفی کند؟ اوه! این وحشتناک بود! بول هریس، دشمن قدیمی مارک، در حال پرسیدن از یکی از دختران بلند قد بود:[صفحه ۱۴۴]موجودی باشکوه که صورتی پوشیده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، اگر ممکن دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم لذت داشته باشد، و غیره. او گفت: “متاسفم، آقای هریس.” اما من قبلاً برای این رقص نامزد کرده ام. و سپس خانم فولر از جا بلند شد. او گفت: «خانم ایونز»، «اجازه بدهید آقای دیویی را که فکر می‌کنم قول داده‌اید با او برقصید، تقدیم کنم». لحظه‌ای بعد، با وحشت وصف‌ناپذیر کادت‌ها در آن مکان، سه گروه برای رقصیدن در آن طبقه به راه افتادند، که هر یک از آنها دخترانی را راهنمایی می‌کردند که با آنها برقصند، امتیازی بود که فقط نصیب بهترین‌ها می‌شد. و آن گروه ها چگونه می رقصیدند! بچه های یک ساله بهتر از این را ندیده بودند. آنها نمی توانند این را تصدیق کنند. چرا که مردم در آن زمان در حال رقصیدن بودند و اگر هرگز در طلسم بازگشت زندگی خود می رقصیدند، در آن زمان می رقصیدند، درخشنده از پیروزی، و در هیجانی که لبخندهای دلپذیری را بر روی همه پخش می کرد، غرق می شدند.

تنها یک بهشت ​​وجود دارد که تا ابد ادامه دارد. همه رقص های دیگر، از جمله آن رقص، پایان خود را دارند. سه گروه، دختران خوشحال را به صندلی های خود بازگرداندند، و کادت ها که خود را از هرکدام معذورند، با عجله به سالن رفتند، آنجا تا یک مشورت عصبانی و هیجان زده برگزار کنند. زیرا این واقعاً یک چیز ناامیدکننده و وحشتناک بود! ظاهراً سه دختر، با تکیه بر جذابیت های خود، می خودعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمند به سپاه توهین کنند، با برخی از جناح های وحشی برقصند. [صفحه ۱۴۵]”آنها باید برای آن پرداخت!” گریه بود “هیچ مردی نباید با آنها برقصد. آنها را بمیران!” اما اگر بچه‌های یک ساله فکر می‌کردند که مارک و دوستانش تمام آن شب را فقط با سه دختر خودعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمند برقصند، سخت در اشتباه بودند. تب در این میان گسترش یافته طلسم عزیز شدن بود.

معارفه ها در جریان بود وقتی بچه‌های یکساله برگشتند، ببین، مارک داشت خودش را برای دختری دیگر جذاب می‌کرد، و چانسی، که در نهایت کاملاً در روحیه‌اش بود، مشغول توصیف خیابان‌های پاریس برای یک گروه نیم‌دوجینی بود! “همه آنها را قطع کن!” سالخوردگان زمزمه کردند. خوب، آنها آن را امتحان کردند. به طور خلاصه، گریس و دو نفر دیگر در رقص بعدی با کسی رقصیدند. اما سه دختر دیگر در لیست سیاه قرار گرفتند و پیروزی بیشتر بود. مارک خندید: “ما کسی را برای رقصیدن با آنها نمی گذاریم.” “ما همه آنها را به خانه می فرستیم!” رقص بعدی لنسیرز بود. سه زوج روی زمین به گروه‌ها ملحق شدند و اینک، از جایی که گروه‌ها ایستاده بودند، هر کادت با معنایی آشکار از آنجا دور شد. بی ادبی را همه در اتاق دیدند. این بدترین توهین بود سه زوج برای لحظه ای گم شدند. و سپس، ناگهان قرمز از خشم، قاضی با وقار از طلسم برگشت معشوق جای خود بلند شد.

او و دخترش آن مجموعه را ساختند. و یک بار دیگر بچه‌های یکساله دندان‌هایشان را با خشم به هم می‌سایند. [صفحه ۱۴۶]آن موقع نمی دانستند چه کنند. آنها نسبتاً گیج شده بودند. گروه ها وارد تله شده بودند – و نتیجه این بود! “اوه، اگر آنقدر احمق نبودیم که آن دعوت نامه ها را بفرستیم!” فکر آنها بود در همین حال رقص پشت سر رقص گذشت، دختر به دختر “از آن خارج شد”. همیشه در مکانی مانند وست پوینت تعداد دختران کم دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم. همیشه مطمئناً تعداد کادت‌ها در هر رقصی بیشتر از شرکا هستند، و با این سه نفر شرور که در هر رقصی سه نفر را به دیوار می‌فرستند – و زیباترین و دوست‌داشتنی‌ترین آنها نیز – خیلی زود همه چیز به بحران رسید.

دیدن دختران زیبا که نشسته اند و زشت ها در حال رقصیدن هستند خنده دار به نظر می رسد. و همه شروع به دیدن کردند که طرفداران قطعاً بهترین معامله را داشتند. آنها با هر کسی که راضی بودند می رقصیدند. بسیاری از کادت ها به زودی اصلاً قادر به رقصیدن نبودند، و لازم دیدند که از در آویزان شوند و در مورد وضعیت صحبت کنند. این یک پیروزی متمایز برای مردم بود. حتی بچه های یک ساله هم نمی توانستند این را انکار کنند و این همه آنها را عصبانی تر کرد. ده رقص گذشته بود. بر اساس شمارش واقعی، سی دختر «خارج از آن» بودند، و چیزی کمتر از بیست هنوز به کادت ها باقی مانده بود. و پس از آن موضوع به اوج خود رسید. کادت ستوان رایت، یک مرد درجه یک، کاپیتان[صفحه ۱۴۷]تیم فوتبال و یک مدیر هاپ برای کلاس خود باعث دردسر شدند.

او که از همه همکلاسی های ناامیدش اصرار می کرد و حتی بیشتر از تماشای رقص مارک با موجودی شیرین که تا آن زمان تمام انرژی خود را صرف این کرده بود تا خودش را برای او جذاب کند، وسط رقص جلو رفت و با نشان مدیرش روی کتش، روی بازوی مارک لمس کرد. مارک ناگهان ایستاد. تمام اتاق خیره شد. ستوان گفت: “آقای مالوری، دانشجویانی که این هاپ را می دهند از شما درخودعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم می کنند که زمین را ترک کنید.” صورت مارک سفید شد. به طرز وحشیانه ای لبش را گاز گرفت تا خشمش را خفه کند و بالاخره وقتی صحبت کرد صدایش سخت و آرام بود.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.