ظاهراً این به همان اندازهای بود که دشمن میخوسالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد آن را ارسال کند؛ و پس از مدتی ون رنسلیر سفارشات خود را ارسال کرد – دو هزار سهم برای پنج دلال مختلف. تی. اند اس. مردد بود، به ۱۵۷ و ۵.۸ دلار رسید ، سپس دوباره افزایش یافت؛ فروش پانزده هزار دلار. رابرت دوباره فرستاد؛ هنوز پیشنهادهایی ارائه میشد و مأمورانش آنها را میگرفتند. در اتاق هیئت مدیره، میشد جمعیت سراسیمه و جیغزنانی را دید که دور و بر پست T. & S. سر سالن زیبایی سهروردی و دست تکان میدادند؛ چنین[۸۶]ماهها بود که هیچ معاملهای دیده نمیشد.
مطمئناً چیزی «رو به بالا» بود. هنوز درک نشده بود که حرکت صعودی، حرکتی تدافعی سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد و شایعات شدیدی در اطراف پخش میشد: غولها و کسالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آبادوریا برای تصاحب سهم میجنگیدند؛ قرار بود Mergem آن را به آلاسکا سالن ونک ببرد. T. & S. قبلاً هرگز به چنین نقطهای نرسیده بود.
مطمئناً نمیتوانست آنجا بماند. و با این حال، در حالی که پیشنهاد پشت پیشنهاد ارائه میشد، آنجا ماند. تا ظهر شروع به کاهش نکرد؛ و تا آن زمان سندیکا صد و پنجاه هزار سهم خود را خریداری کرده بود که ون رنسلیر صد و سی هزار از آنها را به آنها فروخته بود. و حالا دلالان او با فریاد پیشنهادهایشان را اعلام میکردند و قیمتها به طور پیوسته در حال تثبیت بود. سندیکا دوباره در حال مشورت عجولانه بود؛ در این زمان مشخص بود که دشمن قدرتمندی با تمام قوا علیه آنها سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. خطر آنها قریبالوقوع و کشنده بود؛ زیرا به محض اینکه خیابان حمله خرس را حس میکرد، زنگ خطر پخش میشد؛ و پس سالن زیبایی زنانه شریعتی از آن هزاران نفر در بلاتکلیفی وحشتناکی تماشا میکردند.
و یک نقطه واحد میتوانست وحشت را به همراه داشته باشد،[۸۷]ممکن سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد هزاران و صدها هزار سهم را به یک طرف ترازوی لرزان پرتاب کند. تنها با چند دقیقه بحث، سندیکا سیصد هزار سهم دیگر را متعهد شد. بازار در تب و تاب بود؛ تی. اند اس. به ۱۵۷ و ۱/۲ رفت و آنجا را نگه داشت. دلالان سندیکا با فریادهایشان اتاق هیئت مدیره را به لرزه درآورده بودند؛ و ون رنسلیر، آرام و آماده، هر چه میخوسالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آبادند میفروخت سالن زیبایی جردن و هر بار که آنها معامله را رها میکردند.
شروع به خرید سهام میکرد. نتیجه این بود که ارزش آن به طور مداوم در نوسان بود، گاهی یک واحد افزایش و گاهی کاهش، و در این میان معاملات خشمگین بود. معنای همه اینها به سرعت آشکار میشد – اینکه برخی توطئهگران سعی در شکستن قیمت سهام داشتند و این توطئهگران از غولها بودند. رابرت ون رنسلیر در آن روز حدود بیست میلیون دلار ارزش داشت؛ و این بدان معنا بود که با قیمت فعلی سهام، او میتوانست حدود یک و نیم میلیون سهم بخرد. اینکه آیا دشمنانش میتوانند تا این حد پیش بروند، او نمیدانست؛ اما او[۸۸]با ناراحتی نشست و به اخبار نگاه کرد، در حالی که نبرد سهمگینی در جریان بود و صداهای هیجان دیوانهوار از خیابان پایین به گوش میرسید. بنابراین ساعتها به سرعت میگذشتند.
سه ساعت طولانی و خستهکنندهی دیگر؛ و او یکی پس از دیگری ضرباتش را وارد میکرد، و یکی پس از دیگری به جایی نمیرسیدند. او مرد عصبیای نبود و روی میز طبل نمیزد؛ اما ابروهایش تیره شده بود و به آرامی فحش میداد. او تمام داراییاش را در برابر قدرت ناشناختهی حریفانش به خطر انداخته بود؛ و اگر با آخرین پیشنهادش آنها را در هم نمیشکست، حتی یک دلار هم در دنیا نداشت. و بدین ترتیب آخرین دقایق وحشتناک آن روزِ همیشه به یاد ماندنیِ جنونآمیز فرا رسید. دوازده دلال بودند که پیشنهادهای غولآسای او را فریاد میزدند؛ یک مورد وجود داشت که بیست هزار سهم در یک بلوک دست به دست شد. او تیر خلاص را زد، بازار را به لرزه درآورد و مردم از وحشت رنگشان پرید؛ اما هر سفارش او در همان لحظه پذیرفته میشد و T. & S. حتی یک قدم هم عقبنشینی نکرد! و بدین ترتیب لحظه بسته شدن معامله فرا رسید؛ و آن روز وحشتناک به پایان رسید.
بیست و پنجم رابرت ون رنسلیر در دفترش قدم میزد، دستانش را پشت کمرش گذاشته بود. دیگر پولی نداشت، اما نترسیده بود؛ به قوانین ابدی طبیعت اعتماد داشت – و علاوه بر این، یک یا دو ورق دیگر برای بازی داشت. او در حالی که مراقبه میکرد، بالا و پایین میرفت و با صدای نیمهبلند با خودش حرف میزد. میگفت: «فکر میکنم بهترین انتخابها را کردهام؛ بنابراین اگر آنها را وارد کنم، واقعاً ضرر زیادی نخواهد داشت.» او به منشیاش زنگ زد و پنج پیام تلفنی فرستاد. چهار پیام برای دوستان خودش، از سرمایهگذاران وال سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آبادریت که عموماً با او کار کرده و دعوا کرده بودند، بود.
و پیام پنجم برای آقای چانسی ون رنسلیر بود. فقط چند دقیقه طول کشید تا چهار نفر اول، نفس زنان و سراسیمه، در دفترش حاضر شوند. ون رنسلیر گفت: «خب، نظرتان در موردش چیست؟» [۹۰]یکی از آنها فریاد زد: «تا حالا همچین چیزی ندیده بودم.» شرایک، همان گندمکوب معروف، بود. «تا حالا تو عمرم ندیدم! فکر میکنی کیه؟ و چی ازش درمیاد؟» ون رنسلیر پاسخ داد: «برای همین دنبالت فرستادم. بنشین.» و بعد با آنها صحبت کرد. «میدانم چه کسانی در این ماجرا دست دارند، اما اجازه ندارم چیزی بگویم. اما میدانم که آنها برنده خواهند شد، و من فردا صبح با هر ریالی که دارم به میدان میپرم و کمک میکنم تا این ماجرا به یک فاجعه تبدیل شود. میدانم چه کسی از گروه T. & S. حمایت میکند – به خصوص اسمیت و شارک – و میدانم که آنها به چه دردی میخورند.
- جمعه ۱۹ اردیبهشت ۰۴ ۱۳:۱۲
- ۲ بازديد
- ۰ نظر